به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهید طوسی، محمدعلی طوسی پدر شهید محمد حسن طوسی روایت می کند: «با این که خودم به خاطر وضع مالی، پدرم نتوانسته بودم دائماً به مکتب خانه بروم، تصمیم داشتم بچهام را به مدرسه بفرستم. به محمدحسن گفتم: «پسرم حالا که در دِه خودمون مکتب خونه، نداریم دوست دارم یک دعایی به تو یاد بدم.»
با این که خیلی کوچک بود، اما نشست تا برایش دعا را بخوانم. :گفتم: «بار الها به جاه قرب نبی به رسولت محمد عربی/ به علی زادهی ابوطالب/ اسدالله سرور غالب/ به، حسن جرعه نوش زهر ستم جگر نازکش شده در هم از گل باغ سید ثقلین تشنه، کربلا امام حسین مجرمانیم طالب قرآن جرعهای از حوض کوثرم بچشان پدر و مادرم را تو رحمت کن جد و جدهام را تو رحمت کن پدر و مادرم و معلمم را تو رحمت کن به حق بسم الله بعد از آن هم کسان و خویشانش هم از اولاد و هم از اجدادش/ طلب مغفرت ز عام و خاص / سوره فاتحه مع الاخلاص الفاتحه مع الصلوات!»
در ادامه گفتم: «پسرم یاد گرفتی؟» و او خندید و با زبان کودکانهاش: گفت: «بابا! خیلی سخته.»
دیدم مادرش جلو آمد و گفت: «صبر کن مشدی محمدعلی! من به جای پسرم برات میخونم.» وقتی همسرم از اول تا آخر دعا را خواند با تعجب پرسیدم: «از کجا یاد گرفتی!؟» جواب داد: «وقتی آقای، کومیشانی توی مسجد به شما پسرها درس میداد، ما دخترها پشت پرده می نشستیم و حرفهای شما را تکرار میکردیم.»
پایان پیام